۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

پرورش سیب زمینی

وقتی مامانم پای ظرف شویی زیر لب غرولند می کنه از نشستن شام امشب نیست از هفته پیشه که اون شال قشنگه رو بخشیدم به کسی و بهش نگفتم.

ما شکم های مادرهامونیم که توی بمبارون های هوایی تو زیر زمین و پناهگاه و هفت تا سوراخ قایم می شدیم. ما خوشگلیم. خوش گل نیستیم. دوست پسر نه، دیسکاشن داریم. کلاس رقص نه، تئاتر می ریم. ما صبح تا شب VOA می بینیم و رادیو فردا گوش می کنیم. ما هموناییم که دبستان بودیم می ترسیدیم ناطق نوری رئیس جمهور بشه و مجبور شیم تو مدرسه چادر بپوشیم. ما هموناییم که می ترسیدیم احمدی نژاد رئیس جمهور بشه و مجبور شیم تو دانشگاه چادر بپوشیم. ما متاسفانه بیشتر از اینها می فهمیم.
فراموشی؟ ما انقدر مرور کردیم که همه رو چشم بسته می خونیم.
بی خیالی؟ برو کشکتو بساب دکتر...