۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

این قصه سر دراز دارد....

صحبت های ناخوانده ی حمید ماهی صفت در کانال 3 سیمای جمهوری اسلامی ایران شدیدا بنده رو یاد اعترافات دروغین ابطحی در دادگاه روز اول می ندازه! این حمید ماهی صفت یادم میاد چندین سال پیش همچین یه گوش مالی درست و حسابی دیده بود و یه چند وقتی هم پیداش نبود. حالا الآن همون حمید خان داره کانال 3 در حق مقام معظم رهبری دعا می کنه و از مردم آمین می گیره! حمید ماهی صفت همیشه در ذهن من انسان وارسته ای بوده که برای خودش کار می کرده. حالا شنیدن این صحبتای عجیب و غریب(!) و دستهای رو به آسمونش به نظر من حکایت از دست های پشت پرده می کنه! و بوی اجبار می ده.

چند وقتیه که در میدان تجریش تهران مردی 26-27 ساله با سر و وضعی کاملا مرتب و امروزی و کیف کولی اسپرت گوشه ای از خیابان می ایسته و با چشمهای کاملا بسته ساز دهنی می زنه. و دور و برش از پرنده صدا بر نمی خیزه. و همه در نهایت سکوت به آوای حزینش که از ساز دهنیش که با کمال احساس در دهانش فرو می بره گوش می سپارن. اما خوب که نگاهشون کنی چشمانشون پر از سواله. در مملکتی که در آن فقر خبر تازه ای نیست، چه خوبه مطربان دوره گردمان هم نان هنر بخورن. نه نان دلسوزی لباس پاره. همچنین انقدر برای خود و هنرشون ارزش قائل باشن که اونو در هر حالی قابل عرضه بدونن. ولو کنار ماهی فروشی بازار تجریش تهران.

پارسال ماه رمضون شیراز بودیم و پروژه ی درس نرم افزار 2 می نوشتیم. هم می خوام بگم یادش به خیر. هم یادم میاد روزای خیلی پر فشاری بود.
خدایی زندگی در خوابگاه اگر هر چیزش افتضاح بود، سحری پختن و خوردن هاش واقعا جالب بود! یاد افطارهامون هم به خیر که می رفتیم هر روز نوبتی نون تازه می خریدیم و غذای سبک می خوردیم.
یک حقیقتی از خوابگاه اگر بخوام افشا کنم اینه که همه از درون افسرده اند. ولی هیچکس این رو به روی خودش نمیاره. و همه سعی می کنن در حد توان با هم شاد و مهربون برخورد کنن. و جالب اینجاست که این قاعده حداقل در خوابگاه دخترانه مستثنی نداره! یا من ندیدم.
میگن "حالا صبر کن یه روزی دلت واسه همون روزای دانشگاه و خوابگاه تنگ می شه و فقط با یاد اون روزا زندگی میکنی". این روز رو خیلی از خودم دور می بینم.

شاد باشین. ماه رمضونتون مبارک...

۱۱ نظر:

علیرضا گفت...

اینطوری که همیشه از خوابگاهتون میگی آدم حس می کنه تو زندان یا سلول انفرادی بودین البته تو ایران هم توقع بیشتری نمیره ولی ما اینطوری نبودیم پسرا که خیلی شلوغ پلوغن مثلا تولد که می گرفتیم آهنگ بلندو رقص نور داشتیم. بعضی وقتا گیم شبکه با سروصدای زیاد خودمون و صدای دالبی بازی قاطی میشد و کل لاین رو بر می داشت.
هر چند هراز گاهی مواظب بودیم نگهبان نیاد ولی در کل از خوابگاه شما خیلی راحت تر بوده چون حداقل احساس تو زندان بودن رو نداشتیم!!!

من که خیلی دلم تنگ میشه واسه خوابگاه، برا بچه ها و مخصوصا اینترنت پرسرعتش !!!!
اینجا که هوا گرمه بیرون نمیشه رفت، دوستامم هیچکدومشون نیستن دیگه، اونجا حداقل حوصلم مثل اینجا سر نمی رفت!

حدیث گفت...

تمام کارایی که شما می کردین، ما هم می کردیم. یعنی ادعا می کنی از ما شلوغ تر بودین؟؟؟؟!!!
اتفاقا خوابگامون اصلا شبیه اوین نبود. خیلی هم توش راحت بود. هر کاری می کردی هیچ کی نمی فهمید.
نگفتم که ما می شستیم گریه می کردیم. باید منظورمو بگیری.
بالا بری پایین بیای، خوابگاه جای زندگی نیست :)

علیرضا گفت...

والا من کسیو ندیدم افسردگی داشته باشه نمی گم نبود ولی نه به اون فجیعی که داری می گی همه افسرده بودن!
ولی خوب درکل خونه به جای دیگه هست و خوابگاه هم یه جای موقته که بعد از چند سال تموم میشه ولی من به شخصه احساس افسردگی نکردم و خاطرات خوب زیادی ازش دارم!
ولی درست میگی جایی نیست که آدم برا زندگی بهش دل ببنده!
حالا منو دعوا نکنی یه وقت، شاید من افسرده ام خودم نفهمیدم!!! ;)
یادش بخیر یه بار اینقدر سروصدا کردیم اتاقای طبقه های بالا و پایینمون شاکی شدن، نزدیک بود کارت خوابگاهم رو باطل کنن! :)

حدیث گفت...

اتفاقا من بین پسرا خیلی زیاد افسرده دیدم.

علیرضا گفت...

شاید شما بیشتر دقت کردی!
راستی منم افسرده بودم؟ :)

حدیث گفت...

مسخره نکن! :دی
شما که نه! ولی پسرا به نظر من افسرده بودن بعضیا

علیرضا گفت...

=)
اوه خیالم راحت شد. فکر کردم افسرده ام خودم متوجه نشدم!!! :دی
پس انشاالله خدا شفاشون بده!

حدیث گفت...

انشاالله خدا همه افسرده ها رو شفا بده

حدیث گفت...

سلام!
ماهی صفت را هیچ وقت دوست نداشتم
اصولا از کسی که نان تمسخر قومیت هاو فرقه ها را میخورد بیزارم!
در تلوزیون که دیدمش به حال خودم متاسف شدم حدیث!
اینها همه از کرامات دولت خدمتگذار است ها!
نشنیده بودم از این نوازنده میدان تجریش!حتما سری میزنم!
هر چند که عجز انسان تماشایی نیست!
و در مورد خوابگاه:
تجربه خوابگاهی شدن نداشتم اما مشکلات دوستان خوابگاهی ام را دیده ام!
کفه سختی اش سنگینتر از خوشی هاست!
لیدی ال هم به چشم!
از رومن گاری زندگی در پیش رو را محال است فراموش کنم!
لینک شدی خواهر!

علیرضا گفت...

تو کامنتا 3 نفرن، دوتاش حدیث!!! :)

منم با ماهی صفت حال نمی کنم، با شعور آدم بازی می کنه!
شانسی دیدم، خونه خالم بودم وگرنه کی شبکه غیر ملی ضرغامی رو نگاه می کنه!

حدیث گفت...

:)

نمی دونم. تا حالا از این دید بهش نگاه نکرده بودم. شاید حق با شماها باشه