خون خودم را کثیف نمی کنم
قهوه ام را با عشق می نوشم
و برایت از روراستی تانک ها مینویسم
و سفیدهای کوچولوی دوست داشتنی
دلم برای خاک جنوب لک زده!
و تمام مهره های گمشده ی سیاه
که روزها به صورتم تف می انداختند
و شبها در بزم رقص و الکل یکباره فراموشم می کردند
صداقت هشت ساله
انسان در برابر انسان
و مرگ جنگ
مرگ تمام رویاهام!
از شادی می پریدم و از دلتنگی می گریستم!
نه...نگو که تمام شد!
نگو که سهم من از نبرد رودررو
آزادی خرمشهر بود!
هنوزها می خوام بجنگم
سربازهای عراقی از پام بالا رفته اند
از قلب و رگهام گذشته اند
و رویاهام را با خرمشهر تاق زده اند!
و هنوزهاست که رهبری میکنم
رویاهام را با خون شسته ام
مقدس شده ام!
تا پای جان دفاع می کنم
نا آرمان هام را!
نطلبیده هام را!
.
قهوه ام را با عشق می نوشم
و برایت از روراستی تانک ها مینویسم
و سفیدهای کوچولوی دوست داشتنی
دلم برای خاک جنوب لک زده!
و تمام مهره های گمشده ی سیاه
که روزها به صورتم تف می انداختند
و شبها در بزم رقص و الکل یکباره فراموشم می کردند
صداقت هشت ساله
انسان در برابر انسان
و مرگ جنگ
مرگ تمام رویاهام!
از شادی می پریدم و از دلتنگی می گریستم!
نه...نگو که تمام شد!
نگو که سهم من از نبرد رودررو
آزادی خرمشهر بود!
هنوزها می خوام بجنگم
سربازهای عراقی از پام بالا رفته اند
از قلب و رگهام گذشته اند
و رویاهام را با خرمشهر تاق زده اند!
و هنوزهاست که رهبری میکنم
رویاهام را با خون شسته ام
مقدس شده ام!
تا پای جان دفاع می کنم
نا آرمان هام را!
نطلبیده هام را!
.
.
.
تمام عضلاتم را یکجا از دست دادم
در چهارشنبه ای یکباره نورانی
فکر ندارم
شکفتن ستاره ها را سان می بینم
آسمان خانه های سیاه و سفید
نیروی کمکی برام فرستاده است
پشت پلک هام
سفید ها با سیاه ها میرقصند
من آرام می گیرم
ستاره ها رهام نمی کنند!
در چهارشنبه ای یکباره نورانی
فکر ندارم
شکفتن ستاره ها را سان می بینم
آسمان خانه های سیاه و سفید
نیروی کمکی برام فرستاده است
پشت پلک هام
سفید ها با سیاه ها میرقصند
من آرام می گیرم
ستاره ها رهام نمی کنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر