۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

پرورش سیب زمینی

وقتی مامانم پای ظرف شویی زیر لب غرولند می کنه از نشستن شام امشب نیست از هفته پیشه که اون شال قشنگه رو بخشیدم به کسی و بهش نگفتم.

ما شکم های مادرهامونیم که توی بمبارون های هوایی تو زیر زمین و پناهگاه و هفت تا سوراخ قایم می شدیم. ما خوشگلیم. خوش گل نیستیم. دوست پسر نه، دیسکاشن داریم. کلاس رقص نه، تئاتر می ریم. ما صبح تا شب VOA می بینیم و رادیو فردا گوش می کنیم. ما هموناییم که دبستان بودیم می ترسیدیم ناطق نوری رئیس جمهور بشه و مجبور شیم تو مدرسه چادر بپوشیم. ما هموناییم که می ترسیدیم احمدی نژاد رئیس جمهور بشه و مجبور شیم تو دانشگاه چادر بپوشیم. ما متاسفانه بیشتر از اینها می فهمیم.
فراموشی؟ ما انقدر مرور کردیم که همه رو چشم بسته می خونیم.
بی خیالی؟ برو کشکتو بساب دکتر...

۵ نظر:

بیلی گفت...

دکتر کیلویی چند
دکتری میتونه به کاری کنه که ترسیده باشه ازینکه ا.ن رییس جمهور شه یا ناطق ترسیده باشه ازینکه ناطق رییس جمهور شه سیلی خوورده باشه از کمیته شاشیده باشه به خودش زیر بمبارون بدم میاد ازینایی که میرن دکتر آی بدم میاد ما دکتر نداریم
سلام
روسپیگری فیلتر شد به جاش اومدم یغما

بیلی گفت...

سلام
شب به خیر

حوازاد گفت...

سایه ات سنگین شده حدیث. چرا ایمیل جواب نمیدی؟ زیادی وی او ای گوش میدی؟

Miss Ferii گفت...

توی همین چند خط چقدر خوب نسلی که ما هستیم رو توصیف کردیم...بعضی وقتا آرزو میکنم که کاش نمیدونستیم نمیفهمیدیم... و بغضم میگیره از این همه حافظه تاریخی لعنتیمون...


دلم تنگ شده بود واسه نوشته هات :)

ناشناس گفت...

گل