۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

شب و روزمان هم سر جای خودش نیست!

زیادی بی خوابی به سر آدم زدن هم خوب نیست. الان ساعت سه و نیم نصفه شب است و من با هزار جور فکر و خیال در سرم هنوز نخوابیده ام. و کلافه ام از اینکه هیچ چیز آنطور که باید پیش نمی رود و من نمی دانم چرا انقدر اصرار دارم همه چیز را هل بدهم!
کاش حد اقل تکلیف یک چیز روشن شود.یا اوضاع نابسامان این مملکت غم گرفته روشن شود، که اکنون در آن طرفداران دو جناح در حالت تشویش و ناراحتی به سر می برند:
یک طرف می کشند و از اینکه ملت به رای رهبری بی حرمتی کرده و بر خلاف امر ایشان خیابان ها را بار دیگر شلوغ کرده اند ناراحتند. در حقیقت غصه ی اصلی آنها از اینجاست که چرا دارند در موضع قدرت سر جای خودشان می لرزند و این به مذاقشان خوش نیامده است.
یک طرف دیگر هم که همینطوری دارند در خیابان ها تظاهرات می کنند و با گاهی سکوت، گاهی شعارشان کشته می دهند! و هر روز در فکر ترفندهای تازه اند برای گرفتن حق پایمال شده یشان.
این وسط هم که هی این کار بررسی مجدد آرا را کششششششششششش می دهند بلکه آبها از آسیاب بیفتد، و ملت تا آن موقع بی خیال شوند بروند سر کار و زندگیشان.
برادر من هم هر روز از کانادا ای میل می فرستد که پایتان را از در خانه بیرون نگذارید که می زنند لهتان می کنند. بنده خدا خیال می کند در تمام کوچه فرعی ها کشت و کشتار است. ما هم دیگر در خانه آسایش نداریم. همه کارمان شده دنبال این خبر و آن خبر دویدن تا بلکه در این قحطی موبایل و اینترنت و ماهواره و صداقت در صدا و سیما به دنبال حقیقت بدویم! تا حدس زنیم بلاخره آخرش چه می شود

از طرف دیگر هم این بحث تغییر رشته در ایران عزیز یا اپلای در همان رشته ی کوفتی(! ببخشید، این نظر شخصی بنده است) مهندسی کامپیوتر شده قوز بالا قوز. از یک طرف این منابع کنکور کارشناسی ارشد رشته ی روزنامه نگاری یک مقداری زیادی زیاد است و آدم ترس برش می دارد و از طرفی خوب زمان هم هست! از طرفی می ترسی از چاله در آیی و در چاه بیفتی، از این رو یک هو ته دلت خالی می شود که اگر گندش در آمد جواب والدین گرامی را باید بدهیم که از همین الان غرولندشان به هواست، که آخر دختر روزنامه نگاری هم شد شغل. اولا کار برایش پیدا نمی کنی. در ثانی پیدا هم که کردی انقدر خطرناک است که البته با شناختی که از دختر کله خرشان دارند ادعا می کنند بنده حتما یک بلایی سرم خواهد آمد. به خاطر همین این روزها بصورت کاملا مستاصل دنبال یک خبرنگار یا روزنامه نگار می گردم که تحصیلات آکادمیک مربوطه را هم داشته باشد. اما جالب اینجاست که تا به حال همچین کسی در اینترنت که فعلا تنها منبع جستجوی من بوده، پیدا نکردم! اکثر آنهایی که اسمی ازشان دیدم تجربی کار کرده اند، من این چند روزه تنها یک آدرس از این همه خبرنگار پیدا کردم. در مورد بقیه خودم را یک جوری در وبلاگ ها جل کردم و به زور به آنهایی که حتی آدرس میل هم نگذاشته اند کامنت فرستادم و تقاضای کمک کردم، تا بلکه از روزنامه نگاری در مورد ماهیت رشته و کنکور و دانشگاه چند تا سوال ناقابل بپرسم. نکته جالب توجه این است که از این همه خبرنگار من فقط توانستم به عده ی انگشت شماری پیغام بفرستم و تنها یک پاسخ دریافت کنم!
یک حسی به من می گوید این مهمترین درس در روزنامه نگاریست:
محافظه کاری!
هرگاه دیدی شخصی از تو تقاضای اسم و آدرس کرد، محل سگش هم نمی گذاری! اینها همه یک مشت جاسوسند که می خواهند سرت را زیر آب کنند! آن یک نفر هم که خدا خیرش بدهد که جواب داد روزنامه نگاری تجربیست که عملا دردی از بنده دوا نمی کند.

نمی دانم، من آدم چندان محافظه کاری نیستم. همیشه یک جا یک چیزی از دستم در می رود. دست خودم نیست! خدا آخر و عاقبتم را اگر وارد این رشته شدم ختم به خیر کند!

هر روز دعا می کنم خداوند راهی را جلوی پایم بگذارد، که در آن نیاز به این همه استرس و شک و منت این و آن کشیدن نباشد! و دستان من هم که عاجز از انجام تغییری در مملکت است، لااقل یک کاری برای آشوب دل خودم بکنم!

۱ نظر:

علیرضا گفت...

اگه می خوای کار روزنامه نگاری بکنی اگه غیر سیاسیه که هیچی ولی اگه سیاسیه باید از ایران بری و دیگه برنگردی (می تونی تحلیل گر خبرگزاری های اونجا بشی (; ) وگرنه دیر یا زود بازداشت می شی D:

چون ایران یه کشور جهان سوم دیکتاتوریه! توش نمیشه آزادانه مطلب نوشت، عملا درگیر مسائل امنیتی میشید و از کار و زندگی می افتید.

البته با شناختی که من از شما دارم تو این کار پیشرفت می کنین، با این جوی که الان هست شاید مخاطبای رشته روزنامه نگاری تو کنکور امسال کمتر بشه اینطوری شما هم شانس بیشتری دارید D:

اگه از این رشته کوفتی!! ;) بدتون میاد و بش علاقه ندارین خوب بی خیالش بشید. کاری رو که بهش علاقه دارید انجام بدید.